ماهی و خدا

ساخت وبلاگ

شاد و خرم، با ناز ادا

میرفت این و به ان سو با شنا

باد در باده، یار در خانه و او گرد جهان

میرفت زین سو ان سو بی امان

گهی در عمق، گهی بر روی اب بود

میپرید از عمق اب بر روی اب

نه دل در گروه کاری داشت

نه کاری بر گذر ایام داشت

نه یادش بود نامش را

نه برده بود از یاد نامش را

ازاد بود به گفته خود اینچنین

نبودش کاری با خالق خیش همچنین

تا که روزی زین سو و ان سو که میجهید

لقمه ای بس چرب دید روبه روی چشم خیش

گفتش چه خوب شد، نهار هم جور شد

چرخی زد لقمه را در بین ان ابها جهید

ناگهان خویشن را بدید در بین ان ابها اسیر

لقمه چرب، دام صیاد بود

صیادش گشنه بوده و او اکنون خود غذای صیاد بود

چو دید خود را در بند و گرفتار و اسیر

میان دریا، اسمان، قایق صیاد پیر

دید که زورش به قدر صیاد نیست

چاره طنابش، دهان بی دندان نیست

چو دید انچنان که میپنداش نیست

خود ذره ای از این دریا نیز نیست

خود را در پایان راه دید، خود را در سفره صیاد دید

یادش افتاد به ان یاد وکیل

به ان قدرت لایزال، حکیم

بگفتش چو ازاد بگشتم زین طناب

نبرم یادت را گرچه باشم در ان سوی جهان

چو زنده گشت یاد قدریش در دل

برده شد نام رئوفش بر دهان

ناگاه پاره گشت ان طناب

ماهی زین سو ان سو الفرار

دوباره زندگی خیش را از سر گرفت

دوباره اب همان بوده و ماهی همان

نبودش کارش با رزاق خویش 

تا دوباره نگردد بر طنابی اسیر

نباشد کارش با طواب خویش

او اسیر طعمه خویشتن بود

طناب صیاد، دام ان بصیر بود

میخواست او را بیدارش کند

زه طناب نفس خویش ازادش کند

اری او این چنین حکیم است عزیز

ببینش که او هست عزیز

 

مهدی ن.ک 

زمستان 95

ژانویه 2017

همسفر...
ما را در سایت همسفر دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : ebihamsafar4 بازدید : 259 تاريخ : جمعه 29 بهمن 1395 ساعت: 15:13