همسفر

ساخت وبلاگ
افتادن در گل و لای ننگ نیست. 
ننگ دراین است که آنجا بمانی

« مثل آلمانی »
همسفر...
ما را در سایت همسفر دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : ebihamsafar4 بازدید : 252 تاريخ : شنبه 21 اسفند 1395 ساعت: 12:33

شاد و خرم، با ناز ادا میرفت این و به ان سو با شنا باد در باده، یار در خانه و او گرد جهان میرفت زین سو ان سو بی امان گهی در عمق، گهی بر روی اب بود میپرید از عمق اب بر روی اب نه دل در گروه کاری داشت نه کاری بر گذر ایام داشت نه یادش بود نامش را نه برده بود از یاد نامش را ازاد بود به گفته خود اینچنین نبودش کاری با خالق خیش همچنین تا که روزی زین سو و ان سو که میجهید لقمه ای بس چرب دید روبه روی چشم خیش گفتش چه خوب شد، نهار هم جور شد چرخی زد لقمه را در بین ان ابها جهید ناگهان خویشن را بدید در بین ان ابها اسیر لقمه چرب، دام صیاد بود صیادش گشنه بوده و او اکنون خود غذای صیاد بود چو دید خود را در بند و گرفتار و اسیر میان دریا، اسمان، قایق صیاد پیر دید که زورش به قدر صیاد نیست چاره طنابش، دهان بی دندان نیست چو دید انچنان که میپنداش نیست خود ذره ای از این دریا نیز نیست خود را در پایان راه دید، خود را در سفره صیاد دید یادش افتاد به ان یاد وکیل به ان قدرت لایزال، حکیم بگفتش چو ازاد بگشتم زین طناب نبرم یادت را گرچه باشم در ان سوی جهان چو زنده گشت یاد قدریش در دل برده شد نام رئوفش بر دهان ناگاه پا همسفر...ادامه مطلب
ما را در سایت همسفر دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : ebihamsafar4 بازدید : 257 تاريخ : جمعه 29 بهمن 1395 ساعت: 15:13

هنگام می و فصل گل و گشت چمن شد
در باد بهاری تهی از زاغ و زغن شد


از ابر کرم، خطه ری رشک ختن شد
دلتنگ چو من مرغ قفس بهر وطن شد

همسفر...
ما را در سایت همسفر دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : ebihamsafar4 بازدید : 271 تاريخ : جمعه 29 بهمن 1395 ساعت: 15:13

هرچقدر سعی میکنم که احساس رو به قلم بیارم،نمیتونم. پس با یک واژه تمامش میکنم، معنایش با خودتان...

من تو را عاشقم، ذره ذره من از نوع تفکر، راه و منشه توه... تفکر تو نجات بخش من بود توی این چند سال. حاج احمد متوسلیان با همه وجودم ارزو میکنم به زودی برگردی.

ان شاءلله

همسفر...
ما را در سایت همسفر دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : ebihamsafar4 بازدید : 292 تاريخ : جمعه 29 بهمن 1395 ساعت: 15:13

خیلی ها  هم نمى خواستن سیگارى بشن ولى خیلى جاها نتونستن حرف بزنن،

خاموش شدن و سیگارشونو روشن کردن.

26 dec، از دست دوستم، سیگار کشیدم، این تهه راهی بود که بود

همسفر...
ما را در سایت همسفر دنبال می کنید

برچسب : خدا جای حق نشسته,خدا جای حق نشسته است,خدا جای حق نشسته حسین پناهی, نویسنده : ebihamsafar4 بازدید : 273 تاريخ : چهارشنبه 8 دی 1395 ساعت: 1:35

بسم رب الشهدا و الصدیقین عاشق کسی هست که هستی خودش را در هستی معشوقش میدونه، کسی که وقتی کناره معشوقش هست، ارومه، هروقت و هرجای دیگه اروم و قرار نداره، عاشق وقتی یه چیزی از معشوقش میبینه براش پیراهنه یوسفه، بوش میکنه و به سینش میچسبونه و گوشه چشمش کمی خیس میشه، عاشق خودش را شبیه معشوقش در میاره، همش سعی میکنه، کاری را کنه اون دوست داره (سعی میکنه، یعنی ممکنه کاری را هم کنه که باعث ناراحتی اون بشه، اما نکتش همین سعی کردنه)، وقتی معشوق ازش ناراحت شد با تمام وجودش سعی میکنه از دلش دربیاره و کار خودش را جبران میکنه و همه اینا اسمش عشق بازی هست و اگر دو طرفه باشه برای همدیگه میش عاشق و معشوق. این ماهیت کلی عشق هست، چیزی که من معتقدم هر لحظه بین تمام ذرات در هستی در در حال تکرار و تکرار دوباره هست، یه جور بده بستان.  بعضی از عشق ها دو طرفه هست و بعضی هم یک طرفه و درد اور ترینش  3 ...... بگذریم. همه اینا را گفتم که فقط این جمله را بگم: ما از خدا هستیم، یعنی خدا از روح خودش در ما دمیده، واسه همین هم هست که جز با خودش با هیچی اروم نمیشیم، کامل نمیشیم. موتوری را در نظر بگیرد که به جای همسفر...ادامه مطلب
ما را در سایت همسفر دنبال می کنید

برچسب : کاش عاشق بشم, نویسنده : ebihamsafar4 بازدید : 273 تاريخ : پنجشنبه 25 آذر 1395 ساعت: 4:14

شهید محمد اینانلو،  متولد 67، فقط یک سال از من بزرگتر، صد سال از من... هرچقدر فکر میکنم که کی بوده این بشر، چرا اینجوری بوده؟ کمتر به نتیجه میرسم و بیشتر توی افکارم غرق میشوم. خدایا اینا کجان رسیده بودن؟ چیو میدیدن؟ چه طور زندگی کردن؟ چه طور تو رو پیدا کردن!؟ همسرش متولد 71 هست،خیلی جونه، چه طوری میگه محمدم را من برای شهادت اماده کردم! مرگ در حال فرار و اینا از پشت، پیراهن یوسف مرگ را پاره کردند! میگن رفیق شهید، دست ادم را میگیره و تا شهادت میبره. پس محمد جان، هرچند  سال ها، فاصله دارم با تو، هرچند اینجا، پا در گل، زمین گیر شده ام، تو رفیق هایت را جا نگذار. ما را از یاد نبر. تو را جان حلمایت! رفتم که خار از پا کشم، محمل ز چشمم دور شد یک لحظه من قافل شدم، صد سال راهم دور شد   راهت ادامه خواهد داشت، سلاحت زمین نخواهد ماند، تا ازادی قدس، تا ظهور دلدارمان      همسفر...ادامه مطلب
ما را در سایت همسفر دنبال می کنید

برچسب : به یاد شهید,به یاد شهیدان,به یاد شهید همت, نویسنده : ebihamsafar4 بازدید : 350 تاريخ : پنجشنبه 25 آذر 1395 ساعت: 4:14

امشب از اون شبهای هست که دلم باید به دستم التماس کنه، که شاید این بار هم بتونه از این صبح های که بدون وضو، شب میکنه، یه خاطره و یادگار به جا بگذاره. فردا، دوم ماه آگوست، 11 مرداد، تولد 27 سالگی منه، در حالی سالهای اخر دهه بیست را طی میکنم که، حدود پنج سال از عمرم در استرالیا گذشت. شاید هیچ وقت فکر نمیکردم تولد 27 سالگیم اینجا و توی این شرایط باشم، تولد 27 سالگی من مصادف شده با اولین روز شروع کاره حرفه ایم! که به فال نیک میگیرمش. همه اتفاق های خوب زندگیم و تمام نقطه عطف های زندگیم از یک روز نشانه دار شروع شده، انگار خدا صبر داده، صبر داده تا این روز بیاد! نمیدونم،شاید اشتباه میکنم ولی در هر صورت من به فال نیک میگیرمش. تا یه جای، یه سنی، هدف داشتم، برنامه ریزی دقیق و حساب شده، اما از یه جای به بعد، همه چیز فرق کرد! و این اصلا خوب نبود، سرعتم را کم کرد، سردرگمم کرد. توی این بیست چند سال، روزهای خوب زیاد داشتم، روزهای بد هم تا دلت بخواد، روزهای سخت و روزهای شیرین هم بودن، اما در کل نسبت خوب و شیرینش زیاد نبود، اکثر روزهای خوبم در کنار یار همیشگیم، همسر مهربان و فداکارم، عزیز همراهم طلیعه خ همسفر...ادامه مطلب
ما را در سایت همسفر دنبال می کنید

برچسب : هقته بیست و دوم بارداری,هقته بیست و هشتم بارداری,هقته بیست و سوم بارداری, نویسنده : ebihamsafar4 بازدید : 315 تاريخ : پنجشنبه 25 آذر 1395 ساعت: 4:14

کاش من هم، کارم، اعتقادم بود...

همسفر...
ما را در سایت همسفر دنبال می کنید

برچسب : بدون عنوان بولس جورج,بدون عنوان السودان,بدون عنوان, نویسنده : ebihamsafar4 بازدید : 267 تاريخ : پنجشنبه 25 آذر 1395 ساعت: 4:14

چندیست نهفته دردی در سینه دارم چندیست خفته بغضی در گلو دارم   روزگاریست که پروانه دل میل پریدن دارد گوی اتش بر جگر پروانه دارم   کس ندارم که بداند سوز دلم را در این دیار غربت، بی کسی را به همخوابی دارم   کس ندارم که بداند از چه سوزم  از چه نالم سوخته روحی و جسمی خسته دارم   یار مدعی رفت و بی شناخت از اصل وجودم گفت نیست امیدی و فراری بر قرار ترجیح دارم   اوست سر خوش، بی تفاوت ز دل ما من سردرگم، خسته و بی جان و دلی نگران دارم   نه بیمی زه اینده و نه ترسی زه حال دارد من بی خوابی، تنهایی و غربت را یار دارم   رفت و ویران کرد هر انچه بود در این چند سال  یار نگو، باری بر شانه دارم   وای سوختم از سوز درونم به که گویم که چه دردی در سینه دارم   شعر خودم مهدی پاییز 95 تابستان 2016 همسفر...ادامه مطلب
ما را در سایت همسفر دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : ebihamsafar4 بازدید : 283 تاريخ : پنجشنبه 25 آذر 1395 ساعت: 4:14